چيستي و چرايي كارآفريني و كارآفريني سازماني در يك نگاه


امروزه كارآفريني در اقتصاد رقابتي و مبتني بر بازار، داراي نقش كليدي است، به عبارت ديگر در يك اقتصاد پويا، ايدهها، محصولات و خدمات همواره در حال تغيير ميباشند و در اين ميان كارآفرين است كه الگويي براي مقابله و سازگاري با شرايط جديد را به ارمغان ميآورد. بنابراين در يك گستره وسيع و در يك تعامل چندسويه، كارآفريني نقش تعيينكنندهاي را در زندگي نوين بشر ايفا ميكند، از اين رو آشنايي با مفاهيم و تعاريف و ابعاد مختلف آن به همراه شناخت موانع و راهكارهاي مرتفع كردن آنها ميتواند در نهادينه شدن كارآفريني و فرهنگ آن در هر جامعه اي راهگشا باشد. اين مهم، خط اصلي فكري اين مقاله را شكل ميدهد و اين مقاله ميكوشد تا در اين حوزه و دستيابي به آن گامهايي بردارد.

مقدمه

در عصر حاضر كه با افزايش جمعيت، جوامع و سازمانها به سرعت در حال گسترش و پيشرفت هستند و در پي آن، پيچيدگي آنها نيز رو به فزوني است، كارآفريني در يك تعامل چندسويه يعني هم در مفهوم ايجاد اشتغال، هم در مفهوم ايجاد تحول از راه نوآوريها و بهبود فرايندها و هم به عنوان عامل كليدي در رشد و توسعه اقتصادي، بهشدت مورد نياز است؛ حتي ميتوان بحث كارآفريني را در عصر مدرن امروزي يكي از اصليترين راهبردهاي بنيادي هر كشور محسوب كرد. از ديد نگارنده، يكي از معيارهاي مهم تمايز كشورهاي توسعه يافته و جهان سوم را ميتوان در ميزان كارايي و عملياتي كردن كارآفريني در مفاهيم مختلف آن برشمرد.

سرعت تغييرات كنوني به گونهاي است كه شناسايي و پيش بيني تغييرات از حالت يكنواخت و همسان خارج شده و

تجارب و دستاوردهاي گذشته الزامي در تضمين موفقيت آينده نيست؛ يعني ميتوان گفت عصر حاضر، عصر عدم تداوم و عدم پيش بيني و انقياد است و حاكم شدن اين انگاره در اساس تغييرات جوامع امروزي، اين جوامع را بيش از پيش به سوي خلاقيت و نوآوري و پذيرش تفاوت و تغيير سوق داده است كه ميتوان اين مهم را در ميزان كارآفرين بودن آنها يافت؛ در نتيجه هر كشور كه توان برقراري رابطه منطقي و معقول بين موارد ياد شده را داشته باشد و در جهت تغييرات جهاني گام ساحل بقا و پيشرفت گام برداشته است. بردارد، ميتواند ادعا كند كه در اين درياي خروشان به سوي

خوشبختانه در محافل علمي كشور در طي دو، سه سال اخير، مقوله كارآفريني مورد توجه ويژه و گستردهاي قرار گرفته است؛ ولي متاسفانه با تمام تلاشها و باورهاي صورت گرفته، به دليل عدم وجود يك برنامه منسجم و كاربردي، موضوع عملياتي شدن بسياري از ايدههاي كارآفريني در كشور به چالش كشيده شده است. پر واضح است كه براي نيل به اين مهم و برونرفت از وضعيت كنوني بايد به نقش نوآوري و خلاقيت و موانع و راه كارهاي برطرف كردن اين موانع در بحث كارآفريني، بسيار دقت و توجه شود و نسخههاي علمي و عملي متناسب با ساختار اداري ـ اقتصادي كشور فراهم گردد.

.۱ سير پيدايي و پيشرفت كارآفريني

به راستي پيدايي مفاهيم اوليه كارآفريني را بايد به علم اقتصاد نسبت داد. اوج رابطه اقتصاد و كارآفريني در قرن بيستم به ويژه از دهه ۱۹۴۰ به بعد بوده است؛ زيرا تلاش براي مفهوم سازي كارآفريني از مكاتب اقتصادي آغاز شد، مخصوصاً در دهه ۱۹۷۰ ميلادي، اقتصاددانان پس از مشاهده شكست مديريت تقاضاي مصرف كننده، براي جلوگيري از تورم مستمر در اين دهه به كارآفريني توجه كردند. اقتصاددانان دريافتند كه بهره وري دو ــ سه درصدي سالانه سالهاي دهه ۱۹۵۰ و ،۱۹۶۰ تقريباً در دهه ۱۹۷۰ به صفر رسيده است. اين مسئله باعث شد به جاي توجه به مديريت تقاضا بر عرضه كالاها و خدمات كه در قلمرو كارآفريني قرار داشت، بيشتر توجه كنند؛ درنتيجه آن ها اعتقاد داشتند كارآفريني در جامعه ميتواند سه منفعت اصلي ايجاد كند كه عبارتند از:

ب. ارتقاي بهرهوري الف. افزايش رشد اقتصادي

ج. پديد آمدن تكنولوژيها، محصولات و خدمات جديد

پس از علم اقتصاد، علم جامعهشناسي نيز در روند پيشرفت و تكامل كارآفريني بسيار موثر بوده و سهم بسزايي را ايفاء كرده است. بايد باور داشت كه علم مديريت نيز در ثبات، تمركز، تعميم، تكامل جدي و نهايي كارآفريني بدون شك از پيشگامان محسوب ميشود. حلقه رابط بين پيدايي و تعميم و تكامل كارآفريني را بايد در علم روانشناسي جستوجو كرد. جايي كه علم روانشناسي با بررسي سه اصل، باعث تغييرات بنيادين و عمدهاي در كارآفريني شد؛ اين سه اصل عبارتند از:

.۱ ويژگيهاي شخصيتي كارآفرينان، كه با اين سوال همراه است: كارآفرينان چه كساني هستند؟

.۲ رفتارشناختي كارآفرينان، كه با اين سوال همراه است: چرا

.۳ شناخت كارآفرينانه، كه با اين سوال همراه است: برخي كارآفرينان موفقترند؟ كارآفرينان چگونه تصميم ميگيرند فلسفه وجودي كارآفريني در نظر گرفت. از اين رو ميتوان مجموع اين چهار علم را از اجزاي اصلي

.۲ برخي تعاريف كارآفريني با توجه به ترجمه واژه Entrepreneurship در فارسي بـه كارآفريني و با در نظر داشتن اينكه اين ترجمه نتوانسته است بـه معناي واقعي كلمه، منظور و غايت واژه اصلي خود را به مخاطـب منتقل كند، بايد اذعان داشت اين ترجمه تنها از حيث تخصصي و با ديد كارشناسانه ب ه مقولـه كـارآفريني و در معنـاي گـسترده آن قابل درك است و براي آحاد مردم كه به شـكل هـاي متفـاوت و غير تخصصي با اين رشته ارتبـاط برقـرار كـرده يـا بـا آن آشـنا ميشوند، سـوءتفاهم رايجـي ايجـاد كـرده و آن، تـصور مفهـوم كارآفريني تنها در بعد «اشتغال زايي » و «ايجاد شغل » است كـه همين مسئله، گسترش و تعميم مفهوم كلان كارآفريني در جامعه ايران را به چالش كشانده و باعث مشكلاتي در نهادينه شـدن آن شده است؛ مهم تر آنكه از حيث تخصصي نيز اجحاف بزرگي را در زمينه اين رشته كاربردي و متنوع و پر نفوذ در ساير رشـته هـا در كشور به وجود آورده است؛ چرا كـه فعاليـت هـاي اشـتغال زا فقـط بخـشي از مفهـوم كـلان و بــه عنـوان يكـي از خروجـي هــاي كارآفريني است و شـايد اسـتفاده از واژه ارزش آفرينـي بـه جـاي كارآفريني مي توانست اين كاستي را تا حد فراواني پوشـش دهـد . به هر حال به نظر مي رسد برون رفت از وضـعيت حاضـر تنهـا بـا

همت و يكدلي و تجميع تلاش هـاي صـاحب نظـران و محققـان محترم اين رشته براي يافتن ترجمه اي كـه بـا ديـد وسـيع تـري مفهوم كلان آن را پوشش دهد، مي تواند اثـربخش تـر گـردد كـه كيهاني و خنيفر و ساير عزيزان نيز از نظر گذشته بود. البته تذكر اين مهم، پيش تر در نوشتارهاي آقايان صـمد آقـايي و درباره تعريف كـارآفريني و شـخص كـارآفرين و كـارآفريني سازماني، تعاريف گوناگوني از سوي صاحب نظران ارائه شـده بـود كه با توجه بـه وسـعت سـيطره كـارآفريني در رشـته هـا و علـوم مختلف، تنوع تعاريف نيز امري غير قابل كنترل و نـاگزير اسـت، كه در اينجا با اقتباس از گفتـه هارولـد كـونت ز[۱] از واژه جنگـل تعاريف كارآفريني استفاده مي كنيم. درنتيجه ارائه تعريف كامـل و جامعي كه بتوان با ارائه آن، اجماع ديدگاه هاي صـاحب نظـران را جلب كرد، سخت و گاه غير ممكن مي نمايد. در اين نوشتار سـعي

شده است بيشتر از تعـاريفي اسـتفاده شـود كـه از ديـد نگارنـده، مفهومي نو و چالشي دارند؛ البته اين بدان معنـا نيـست كـه ايـن تعاريف برتري به ساير تعاريف داشته يا دارد. دكتر رضائيان كارآفريني را فراگرد [۲] شكار فرصتهـا [۳] بـه

وسيله افراد، بدون در نظر گرفتن منابع موجود در اختيـار تعريـف مي كند و در اصل بر اين مهم اسـتوار اسـت كـه كارآفرينـان بـه هنگام تصور فرصت هاي جديد، محدوديت هـاي منـابع جـاري را ناديده ميگيرند.

تامپسون (۲۰۰۰ ميلادي )[۴] كارآفريني را فرايندي مـي دانـد كه در آن بتوان با استفاده از خلاقيت، عـضو جديـد را همـراه بـا عوامل به وجود آورد. ارزش جديد با استفاده از زمان، منابع، ريسك و به كارگيري ديگـر چرچيل[۵] درباره كارآفريني با نگـاه متفـاوتي معتقـد اسـت : كارآفرينان بايد بر حركت ها و بهبودهاي مستمري متمركز شـوند كه به صورت مداوم در پي بهره برداري از ريسكها و فرصتهـاي قابل كنترل باشد.

اما مي توان كارآفريني را به صورت فرايند نيز در نظـر گرفـت كه از درون آن تعريفي از كارآفريني نيز استخراج شود كه سـمت و سوي واقع گرايانهتر داشته باشد .حال اگر اين فرايند را به شـكل زير تصور كنيم، اين گونه است: تشخيص فرصت غربال ايده امكانسنجي ايده تهيه BP توليد نمونه اوليه تامين مالي نهـايي ايده اولويت بندي ايده انتخاب ايده تامين مالي اوليه آزمايش نمونه . . . . . . . . . . .

از اين رو و بنا به موارد عنوان شده، كارآفريني عبارتاست از: فرايندي كه با شناسايي خدمت از سوي فردي كه معمولاً

ريسكپذير بوده و داراي تفكر و نگاه دورانديشانه است، آغاز و پس از طي مراحل مختلف از جمله ايدهيابي، غربال ايده،

امكانسنجي و تدوين طرح كسب و كار و… به تشكيل شركت منتهي ميشود و جهت تدوين ويژگيهاي اين فرايند، تخريب

چارچوبهاي موجود به واسطه تخريب خلاق با جايگزيني چارچوبهاي نو و جديد است.

اما تعريف آقاي كيهاني ــ يكي از فارغالتحصيلان مقطع كارشناسي ارشد درباره كارآفريني ــ چالشي را در اين زمينه ايجاد

ميكند؛ او معتقد است كه كارآفريني معمولاً (نه هميشه) شامل به وجود آوردن ارزش نوين است. مفاهيم نو و ارزش البته نسبي و مبهم هستند. منظور از ايجاد ارزش هم معمولاً (نه هميشه) ايجاد ارزش اقتصادي يا همان ثروت است.كارآفريني معمولاً (نه هميشه) شامل تحمل ريسك است كه ريسك هم مفهومي نسبي و مبهم است. براي رخ دادن پديده كارآفريني لازم است فرصتي پديد آيد و معمولاً شخصي يا اشخاصي لازم است آن فرصت را

تشخيص دهند و شخصي يا اشخاصي لازم است از آن بهره برداري كنند، البته فرصت، مفهومي نسبي و مبهم است.

كارآفريني معمولاً شامل به وجود آمدن سازماني جديد است كه اين سازمان معمولاً (نه هميشه) ارزشافزا است (معمولاً ولي نه هميشه درآمدزاست) براي بهرهبرداري از فرصت معمولاً (نه هميشه) بايد منابع لازم گردآوري شوند كه البته ايشان معمولاً ولي نه هميشه و نسبي و مبهم را در مقاله خود به طور كامل شرح داده اند كه از حوصله اين مقاله خارج است.

رابرت رونستانت[۶] (۱۹۸۴ ميلادي) در اين زمينه معتقد است: كارآفريني فرايند پويايي در جهت افزايش و ايجاد سرمايه

است. اين كار را كسي انجام ميدهد كه خطر از دست دادن زمان يا خدمت ميپذيرد. يا فرصتهاي شغلي ديگر را در جهت ارزش براي يك محصول همچنين نگارنده بر اين عقيده است كه كارآفريني يك منش، سبك و الگوي مناسب زيستن است و در اصل يك نوع هستي است؛ يك باور است و اين باورپذيري و منش است كه انسانها را به متفاوت بودن با فعل تغيير، دگرانديشي و نوانديشي متمايل ميدارد و بر اساس همين دگرانديشي و تفاوت است كه مجموعه اي از ويژگيها در اين افراد تقويت يا شكل ميگيرد كه اگر فرد موقعيتشناس باشد و قدر اين شرايط را بداند و به صورت بهينه آن را مديريت و هدايت كند، ميتواند در همه جنبه ها ميكند و موفقيت نسبي او را به دنبال ميآورد. ارزشآفرين[۷] شود؛ در نتيجه اين موارد، او را از ديگران ممتاز سخن كوتاه اينكه غايت اصلي و نهايي كارآفريني تنها در جنبه ايجاد كسب و كار در جهت سود بيشتر نيست؛ بلكه تغيير و اصلاح در برخي انگارها و دگرانديشي و نوانديشي همراه با ارزش آفريني در تمام ابعاد زندگي است و ارمغان آن، تحول و انقلاب در انسان هم از راه سودآوري مادي در شكل بيروني آن و هم سودآوري معنوي در شكل دروني آن است كه مصداق اين منش و انگاره را ميتوان در سخن گوهربار حضرت علي(ع) به

خوبي يافت كه فرموده اند: مسلماني كه امروزش مانند ديروزش باشد، از ما نيست.